یک کوله بار خاطره را جا گذاشتی...


رفتی هزار خاطره را جا گذاشتی
در کنج سینه‌‌ام دل شیدا گذاشتی

با رفتنت اگرچه خزان شد بهار من
غم را تو ای بهار! شکوفا گذاشتی

لب‌تشنه مانده‌ام لب دریای مهر تو
این قطره را تو غرق تمنّا گذاشتی

صد پرده روی صورت ماهت کشیده‌ای
بیچاره چشم! جای تماشا گذاشتی؟

می‌خواستم که با تو تکلّم کنم، نشد!
حسرت به جان واله موسی گذاشتی

از آفتاب مهر تو آفاق داغ شد
تنها مرا به پنجۀ سرما گذاشتی

آمد مسیحِ ذکر ولی زنده‌ام نکرد
ای جان جان! چه در دم عیسی گذاشتی؟

رفتی ولی خیال تو از سر نمی‌رود
یک کوله‌بار خاطره را جا گذاشتی

https://eitaa.com/eitaaparvanegi
دیدگاه ها (۰)

انتخابات و سند توسعهء پایدار / متن رو بخونید حتما

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط